خلاصه آیتم

استفاده از قصه و داستان به منظور اهداف درمانی را قصهگویی میگویند. قصهدرمانی از معرفتشناسی ساختارگرایان اجتماعی پست مدرن، که واقعیت و دانش را ساخته بافت فرهنگی و تاریخیمان میداند؛ پدید آمد. این رویکرد به وسیله فلسفه زبان پایهگذاری شده است که عنوان میکند، معنا از بافت ویژه سرچشمه میگیرد (مونک، ۱۹۹۷). در قصهدرمانی هدف اولیه این است که مراجعان داستان زندگی خودشان را کشف کنند تا انعطافپذیری و بینش در تواناییهایشان در حل و فصل چالشها را بدست بیاورند (ربکا، کوبا و نگاش، ۲۰۱۰؛ به نقل از خجسته پور، ۱۳۹۱).
قصهدرمانی به مراجع اجازه میدهد تا فرآیند قصهگویی را هدایت کند به صورتی که او کاراکتر اصلی است و وجه قابل توجه از زندگی خودش موضوع اصلی است. هافمن (۱۹۹۳)، عنوان میکند که ما همه داستانهایی داریم که بیهمتا هستند؛ چراکه دیدگاه ما از وقایع، مردم و عکسالعملها در داستانهای ماست. گتس: فرآیند یاری به شخصی تا داستانهایش را توصیف و نامگذاری کند، و بنابراین بینش جدیدی را درباره چگونگی و تاریخچهشان کسب نماید. بلز (۲۰۰۹)، عنوان میکند که مشکلات به عنوان بخشی از داستان مراجع دیده میشوند. در اینجا داستان درمانی اجازه میدهد که مراجع برخی جزئیات را مورد توجه قرار دهد یا به قسمتهای که به نظر با اهمیت میرسند اضافه نمایند. کودکانی که برای مشاوره ارجاع داده میشوند اغلب به سختی میتوانند هویتشان را از مشکلاتشان جدا کنند. آن‌ها ممکن است خودشان را به وسیله یکی از مشکلاتشان نامگذاری کنند. «من یک بچهی سرراهی هستم.» یا «من یک بچه فلج مغزی هستم.» در فرآیند قصهگویی مشکلات به عنوان چیزی که نیاز به اصلاح توسط مشاور را داشته باشد در نظر گرفته نمیشود، بلکه به عنوان قسمتی از تصویر در نظر گرفته میشود. فرآیند بازنویسی یک داستان، مراجع را قادر میسازد تا مشکلات را برونیسازی کند (دیوگ، ۲۰۱۰). تأثیر منفی آسیب روحی بر رشد کودک، ناتوانی کودک در واکنش کردن مناسب در برابر بدرفتاری است. و کودکان در شرایط فشار روحی ممکن است نتوانند چنین رخدادی را به درستی ارزیابی کنند. کودکان خردسال فکر می‌کنند مرکز دنیا هستند؛ و اگر این مرحله را پشت سر نگذارند، ممکن است نتوانند به نقشی که دیگران در وقایع آسیب زا برعهده دارند، پی ببرند. مفهومی که کودکان وقایع دوران اولیه خود میدهند، در توانایی آنان برای حل تجربیات آسیبزا بسیار تعیین کننده است. خواهر برادرانی را دیدهایم که آسیب روحی یکسانی داشتهاند، اما درباره وقایع نتایج متفاوتی گرفتهاند. خواهر برادران کم سن و سال تر که در مراحل اولیه رشد بودند، مسئولیت قرار گرفتن در یک زندگی توأم با بیتوجهی در یتیمخانه را به خود نسبت میدادند و احساس شرم و ناراحتی از «بدبودن»، عامل بروز یأس و نگرانی در آنان بوده است. در مقابل، خواهر برادران بزرگ‌تر معتقد بودند که الکلی بودن والدین اصلی آنان، تقصیر آن‌ها نیست. (لچر، نیکولز، می، ۲۰۰۵؛ ترجمه بهبوی و شاهری لنگرودی، ۱۳۸۹).